جدول جو
جدول جو

معنی رغبت نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

رغبت نمودن
(تَ کَ / کِ دَ)
ترغیب. (تاج المصادر بیهقی). تمایل نشان دادن. خواستار شدن. میل نمودن. (یادداشت مؤلف). رغبت کردن: رغبت نمودند در آنکه امیر المؤمنین (رض) امام ایشان ایستادگی کند به حقوق خدا که در ایشان است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311). ممکن است که خصم را در قوت... از من بیشتر یابد و بر صحبت و خدمت او رغبت نماید. (کلیله و دمنه). هیچ آفریده در تقدیم خیرات... رغبت ننماید. (سندبادنامه ص 5). در جمله مراد از مساق این سخن آن بود که چنین پادشاه بدین کتاب رغبت نمود. (کلیله و دمنه). اگر رغبت نمایی در خدمت من امین و مرفه باشی. (کلیله و دمنه). رجوع به رغبت کردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ وُ کَ دَ)
رحم کردن. شفقت نمودن. رحمت آوردن. رقت نمودن. مهر و شفقت نشان دادن:
چندانکه توانستی رحمت بنمودی
چندانکه توانستی ملکت بزدودی.
منوچهری.
ایزد قدرت به خداوند نموده بود رحمت هم بنمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 64)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ / نِ بَ تَ)
راست کردن. راست گردانیدن: شنگولان سوسن در رقص کج کلاه عجب سر راست نموده. ظهیرای تفرشی (از ارمغان آصفی) ، راست نشان دادن. راست و درست بنظر رسانیدن، راست بنظر آمدن. صحیح بنظر رسیدن
لغت نامه دهخدا
(تَ عَلْ لُ گِ رِ تَ)
اجازه دادن. اذن دادن. دستوری دادن، مرخص کردن: خان فتح نشان گوش و بینی آنها بریده رخصت نمود. (تاریخ گلستانه). و رجوع به رخصت کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رخصت نمودن
تصویر رخصت نمودن
دستوری دادن، مرخص کردن
فرهنگ لغت هوشیار